سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

 

خداحافظ انتظار
آره درست خوندی، نوشتم خداحافظ انتظار
تازه دارم به این نتیجه می رسم که انتظار چه چیز بیخود و بی معنی هست

اره واقعا انتظار چیزی رو کشیدن خیلی سخته، اینکه منتظر کسی باشه که برات عزیز باشه خیلی سخته، اره آدم رو کلافه می کنه اینکه منتظر رفیقت باشی تا با هم جایی برید، حالا چند ساعت و چند دقیقه اش به کنار، تو بگو فقط چند ثانیه، اونقدر آدم خسته میشه که ممکن بیخیال این منتظر شدن بشه..

اما منظور من این انتظار نیس، من دارم از یه انتظار متقابل حرف می زنم. همه اون خستگی ها و کلافگی ها رو که بالا گفتم یادت باشه تا جلوتر برات بگم این یکی انتظار چقدر از اون یکی سختره !

یه نکته ای که خیلی از ماها خواه و یا اکثرا ناخواه گرفتار اون شدیم، همین انتظار مدِ نظرِ من
انتظاری که مانع حرکت ما شده، انتظاری که نمیذاره جلو بریم و منتظر جوابشیم.

بعضی روزا وقتی یه کار خیر می کنیم یا حتی یه پیامک کوچیک به یکی بدیم، منتظریم تا اونم جبران کنه. اصلا پیش خودت میگی تا جبران اون کارمو نکنه، دیگه براش کاری نمی کنم و این میشه که ما خیلی وقتا درجا می زنیم و جلو نمیریم.

قبول دارم که کنار گذاشتن این خصوصیت سخته، اره می دونم بی توجهی از طرف یکی دیگه به ما سخته. سخته تو همش به فکر یکی باشه که اون اینطور نیست. اره آدمو افسرده می کنه اما دنیا همین جوره و کاریش هم نمیشه کرد.

همه جور آدمی با همه جور مشغله هایی وجود داره، پس ما نباید خودمون رو گرفتار این گونه اتظارات کنیم. باید جلو بریم و منتظر هر جوابی نباشیم. چه بسا برای خیلی از این کارها جوابی بس بزرگتر توسط خالقی عزیز منتظر ما باشه :)

اصلا می دونی چیه، یکی از بچه ها حرف خوبی می زد، می گفت دنبال این توجه ها نباش، اتفاقا وقتی هیچکی حواسش به تو نیس، یه کار بزرگ انجام بده، یه کاری که از خوبی دهن همه باز بمونه. اره این جور بهتره تا بخوام منتظر یه چیزای بیخودی باشم که درجا بزنم.

پس از این لحظه به بعد با انتظار خداحافظی کن و به خودت وکارهای خیرت در حق دیگران سلام کن.

میثاقی نو

 

 




تاریخ : چهارشنبه 93/1/20 | 11:25 صبح | نویسنده : میثاقی نو | نظر

 

 

 

این بار به جای سلام کردن، می خوام بگم خداحافظ
خداحافظ به باور های ذهنی خودم، باور هایی که تا الان فکر می کردم باورشون کردم، اما اینطور نبود

بعد از ماجرایی که پیش امد، تازه معنی حرفاشو درک کردم، تازه فهمیدم داداش حسین چیا بهم گفته...
هنوزم مطمئن نیستم که حرفاشو قبول کرده باشم و اجراش کنم اما حداقلش اینه که تا حد زیادی تونستم حرفاشو با تمام وجود درک کنم..

اوایل عید برای تفریح به باغ یکی از بستگان رفته بودیم، باغ کوچیک و قشنگی بود
از مدت ها قبل شنیده بودیم که محیط اونجا رو به دوربین مجهز کرده و از قضا هم دوربین ها کاملا در دید بودن نه توکار.

من اون روز اصلا دوربین ها یادم نبودن، یعنی چرا یادم بودن و حتی می دیدمشون اما نمی دونم چرا کارکرد این دوربین ها یادم رفته بود، و اینکه دلیل نصب اون ها چیه..

اون روز حسابی خوش گذشت و خاطره ی خوشی شد، اما
اما وقتی خواستیم برگردیم، یکی از بچه ها به سمتی اشاره کرد و ازم پرسید: اون دوربین اونجا هم روشن بود؟
منم گفتم لابد آره، چطور مگه، چیزی شده؟.. حرفی نزد اما نگرانی در چهرش دیده می شد

تا آخر اون شب همش ازم پرسید مطمئنی روشن بوده؟ .. یعنی از تمام لحظات فیلم گرفته؟ .. یعنی میگی صاحب باغ این فیلم رو نگاه می کنه؟؟.. نمی دونم چی شده بود اما اون لحظه بود که یاد حرف داداش حسین افتادم و بغضم ترکید و به حال خودمون دلم سوخت

شهید حسین بیدخ دَم رفتن از این وادی کوتاه و گذرا، خطاب به همه ما ها گفته بود :

 
دوربین فیلمبرداری خدا را که هیچگاه ندیدم ، حالا دیدم گویی فرشتگان مأمور در حال گرفتن فیلم از مایند ، برادرم چنان زندگی کن که همیشه دوربین خدا را در حال گرفتن فیلم از خود ببینی.

آره داداش حسین، تازه معنی حرفاتو دارم درک می کنم، تازه دارم حس می کنم چقدر از شما و راه و حتی حرفاتون دور افتادم..تا حالا باور ذهنیم این بود که حرفاتو چون حفظ کردم یعنی دیگه باورشون دارم اما اینطور نبود..

تازه اینجا بود که گفتم ببین ما به خاطر یه خطای کوچیک در مقابل یه بنده خدا چقدر ترس داریم، چقدر احساس پشیمونی می کنیم. خدا خدا می کردیم کاش فیلم بسوزه و کسی از کار ما با خبر نشه و خیلی حرف های دیگه، اما

اما هیچ وقت دوربین خدا رو ندیدیم، دوربینی که همیشه روشن هست و از همه لحظات ما فیلم می گیره
از دوربین اون مخلوق ترسیدیم که باعث آبرو ریزی بشه اما از بی آبرویی در محضر خالق نمی ترسیم

اما با همه این وجود از صاحبِ دوربینی که هیچ وقت شارژ باتریش تموم نمیشه و هیچ وقت از کار من کلیپ نمیسازه تا باعث بی آبرویی ما بشه، ممنونم، چون یه راه برامون باز گذاشته، یه راه قایمکی تا بدون اینکه کسی متوجه بشه، بریم و اون خطامون رو از فیلم پاک کنیم.. اونم توبه هست اما به شرطی که دیگه دوربینش رو فراموش نکنیم و از اینکه روزی برسه که وقت تموم بشه و فرصتی برای پاک کردن فیلم نباشه بترسیم...

و در آخر سلام می کنم به داداش حسین و همه حرفایی که قرار است از نو باورشان کنم.. سلام

میثاقی نو

 

 




تاریخ : پنج شنبه 93/1/14 | 3:14 عصر | نویسنده : میثاقی نو | نظر
تاریخ : چهارشنبه 93/1/6 | 3:57 عصر | نویسنده : میثاقی نو | نظر
       

.: Weblog Themes By VatanSkin :.

دریافت کد موزیک

ساخت کد آهنگ