پيام
+
دايي م برگشت گفت *بايد يه کاري کنم ديگه رضا(پسرش) شيرخشک نخوره*
گفتيم چرا، ميگه *آخه بنزين گرون شده*
با تعجب بهش گفتم خب چه ربطي به شير اين بچه داره؟:-o
*بهم گفت خب بايد پول قوطي شير رو ديگه بخرم بنزين*
.
يعني تا اين حد،اصن يه وضعيه :-|
دايي مB-)
208787-دختر بهار
93/2/13
.:راشد خدايي:.
هههههه
.:. ميثاقي نــو .:.
واس چي ميخندي بچه مرشد.. نکنه شما هم اينقدر آينده نگر هستين:دي
.:راشد خدايي:.
اي بابا... من آينده نگر نيستم! آينده خورم:)
*سحربانو*
آخي:دي
.:. ميثاقي نــو .:.
از دست شما آقا راشد:)