این بار به جای سلام کردن، می خوام بگم خداحافظ
خداحافظ به باور های ذهنی خودم، باور هایی که تا الان فکر می کردم باورشون کردم، اما اینطور نبود
بعد از ماجرایی که پیش امد، تازه معنی حرفاشو درک کردم، تازه فهمیدم داداش حسین چیا بهم گفته...
هنوزم مطمئن نیستم که حرفاشو قبول کرده باشم و اجراش کنم اما حداقلش اینه که تا حد زیادی تونستم حرفاشو با تمام وجود درک کنم..
اوایل عید برای تفریح به باغ یکی از بستگان رفته بودیم، باغ کوچیک و قشنگی بود
از مدت ها قبل شنیده بودیم که محیط اونجا رو به دوربین مجهز کرده و از قضا هم دوربین ها کاملا در دید بودن نه توکار.
من اون روز اصلا دوربین ها یادم نبودن، یعنی چرا یادم بودن و حتی می دیدمشون اما نمی دونم چرا کارکرد این دوربین ها یادم رفته بود، و اینکه دلیل نصب اون ها چیه..
اون روز حسابی خوش گذشت و خاطره ی خوشی شد، اما
اما وقتی خواستیم برگردیم، یکی از بچه ها به سمتی اشاره کرد و ازم پرسید: اون دوربین اونجا هم روشن بود؟
منم گفتم لابد آره، چطور مگه، چیزی شده؟.. حرفی نزد اما نگرانی در چهرش دیده می شد
تا آخر اون شب همش ازم پرسید مطمئنی روشن بوده؟ .. یعنی از تمام لحظات فیلم گرفته؟ .. یعنی میگی صاحب باغ این فیلم رو نگاه می کنه؟؟.. نمی دونم چی شده بود اما اون لحظه بود که یاد حرف داداش حسین افتادم و بغضم ترکید و به حال خودمون دلم سوخت
شهید حسین بیدخ دَم رفتن از این وادی کوتاه و گذرا، خطاب به همه ما ها گفته بود :
دوربین فیلمبرداری خدا را که هیچگاه ندیدم ، حالا دیدم گویی فرشتگان مأمور در حال گرفتن فیلم از مایند ، برادرم چنان زندگی کن که همیشه دوربین خدا را در حال گرفتن فیلم از خود ببینی.
آره داداش حسین، تازه معنی حرفاتو دارم درک می کنم، تازه دارم حس می کنم چقدر از شما و راه و حتی حرفاتون دور افتادم..تا حالا باور ذهنیم این بود که حرفاتو چون حفظ کردم یعنی دیگه باورشون دارم اما اینطور نبود..
تازه اینجا بود که گفتم ببین ما به خاطر یه خطای کوچیک در مقابل یه بنده خدا چقدر ترس داریم، چقدر احساس پشیمونی می کنیم. خدا خدا می کردیم کاش فیلم بسوزه و کسی از کار ما با خبر نشه و خیلی حرف های دیگه، اما
اما هیچ وقت دوربین خدا رو ندیدیم، دوربینی که همیشه روشن هست و از همه لحظات ما فیلم می گیره
از دوربین اون مخلوق ترسیدیم که باعث آبرو ریزی بشه اما از بی آبرویی در محضر خالق نمی ترسیم
اما با همه این وجود از صاحبِ دوربینی که هیچ وقت شارژ باتریش تموم نمیشه و هیچ وقت از کار من کلیپ نمیسازه تا باعث بی آبرویی ما بشه، ممنونم، چون یه راه برامون باز گذاشته، یه راه قایمکی تا بدون اینکه کسی متوجه بشه، بریم و اون خطامون رو از فیلم پاک کنیم.. اونم توبه هست اما به شرطی که دیگه دوربینش رو فراموش نکنیم و از اینکه روزی برسه که وقت تموم بشه و فرصتی برای پاک کردن فیلم نباشه بترسیم...
و در آخر سلام می کنم به داداش حسین و همه حرفایی که قرار است از نو باورشان کنم.. سلام
میثاقی نو